- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای کعبۀ وصال زمین خال روی تو ای اهدنا الصراط زمان تاب موی تو یکـبار گرد روی عـبا را تکـان بده یک عمرسیل رحمت حق را نشان بده بالا نـشیـن قـلـۀ احـسانی ای حـسن مغروق در عبارت رحمانی ای حسن آشفـته گـیـسویت به دل باد میدهی اینگونه دلبری به جهان یاد میدهی زیبای فاطمه همه مجـذوب هـیبـتت پیچیده بین گوش فلک صوت غیرتت با یک نگاه جنگ جمل را بهم زدی روز سـیـاه قـوم خـوارج رقـم زدی تیغـت ربـود از دل عـالـم قـرار را برقـش گرفت دامن اُشـتر سوار را ای انتهای غـزوۀ فـتحاً مبـین حسن دشمن به ضرب تیغ تو دارد یقین حسن نام تو را خدای تو خوب انتخاب کرد پس باید از به غیر حسن اجتناب کرد ما ریزه خـوار سفـرۀ آبادیات شدیم مبهوت دام و شیوۀ صیادیات شدیم سبز است با نگـاه تو بخت سیـاه ما مُهر ثواب خورده به روی گـناه ما از کوچۀ کـرامتت هر بار میرویم با کوله بار جود تو پُـربار میرویم ما را گدای دست کـریمت نوشتهاند از جـیره دارهای قدیـمت نـوشتهاند
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
خـاک را به آسـمـان، میکـند بـدل حسن روزگـار تـلـخ را، میکـنـد عـسـل حسن تا ابد هرآنچه حُسن، جزئی از محیط اوست جمع مفـردات حُسن، بوده از ازل حسن هر حـوالـهای که شد، خـیر در بـساط ما روی گوشه ای از آن، حک شده من الحسن شوق در لباس روح، روح در مسیر وصل وصل در سریر عشق، عشق در عمل حسن نجـل شیر کردگـار، نخـلی از ابـوتـراب عرش را گرفته است، تنگ در بغل حسن او به هر که میرسد، ذوب میشود در او آنـقـدر که مـرتـضی، میشود ابالحـسـن لافـتـی اگـر که داشـت مـاجـرای دومـی بـاز مـیرسـیـد بـر فـاتـح جــمـل حـسـن جنگ گر گرفته از، مختصرترین رجز مخـتصرترین رجـز، نـعـرۀ انـا الحـسن در تـمام عـالـمـیـن، بر حـسین و زینـبـین کیست او که حجّت است؟حضرت اجل حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سائلی که حلقۀ در را به وقـتـش میزند دست صاحبخانه روزی سر به بختش میزند ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن تا رسیدی پای در، لا ترفـعـوا أصواتکـم در بـزن، آرامتر، لا تـرفـعـوا أصواتـکـم صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند ابر رحمت، قطرهات را از کرم دریا کند صاحب این خانه فضل الله یؤتی من یشاست او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد ثروتـش را با فـقـیران بارها تقـسیم کرد کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است او که در جنگ جمل نورٌ علی نور آمده روبـرویـش نـاقـۀ فـتــنـه بـه زانـو آمـده در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است از نظر بر جود او احساس نالان مانده است قامت ایـوب از صبر حسن خـم می شود صلح او با غربت و تدبـیر توأم می شود روز محشر خود گواه محکم این مدعاست مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست این امام مهربان از جنس نور و روشنی است سینهاش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است سیـنـهای که مخـزن اسرار مادر بوده و شـاهـد آن کـوچـه و آزار مــادر بـوده و کوچهها، احساس او را هی به آتش میکشند این مدینه، کوچههایش آخر او را میکشند کوچهای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه کـشتـه او را خـاطـرات قـتـلگـاه فـاطمه
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
سبط اکبر! به پیـمبر چه شباهـت داری نـکـنـد آمــدهای قــصـد نــبــوّت داری؟ بی سبب نیست که بر سجده میافتی هرشب به روی شـانـۀ خـود بـار امـامت داری دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا قــمـر چــارمـی و نــور هـدایـت داری عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟ قبل از آنی که بخواهـیم به ما بخـشیدی صد برابر ز کریمان تو کـرامت داری حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار سالیانیست به این سروری عادت داری سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن! همه ماندند، چه لطفی به گـدایت داری! وجـنـاتـت سـکـنـاتت حرکـاتـت عـلوی سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین در همه فوت و فـن رزم مهـارت داری با سـرِ نـیـزۀ صلحت به دل کـفـر زدی سپـرِ صبـر، و شـمـشیـر سیـاست داری تـرس مـحـشـر بـه دلــم راه نــدارد آقـا چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه خـداست روی تمـاشـایی حسن عرش صفاست مجلس شیدایی حسن مجنون شود هرآنکه ببیند سحر گهی یک جـلـوه از تـبـسّم لـیـلایی حسن موسی نشسته همره عیسی به راه او حـاتـم گـدای سـفـرۀ مـولایـی حسن تفسیر "انما" به گمانت چه می شود یوسف اسیر عصمت و زیبایی حسن ذکر شـبـانـه روزی ایـوب این بُـود صدآفرین به صبر و شکیبایی حسن نقش است روی پرچم سردار علقمه پـایـنـده بـاد، پــرچــم آقـایـی حـسـن یک شب برو مدینه بفهمی غریب کیست بی انتهاست غـربت و تنهایی حسن یابن الحسن به جان حسن کن عنایتی یکسر بیا به روضۀ زهـرایی حسن دارالشفاست مجلس ارباب بی حرم غافـل مشو ز ذکـر مسیحایی حـسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زیـبـایـی ایـام جـمـال حـسـنـیـن اسـت دشمن خجل از جاه و جلال حسنین است فرمود که سرخـیـل جـوانان بهشت اند این ذکر دل انگـیز مدال حسنین است حکم و سند بخـشش سیـنه زن عـاشق در روز جزا در پَر شال حسنین است دادند به آن پیر چه خوش درس وضو را این اندکی از اوج کـمال حـسنین است آنجا که ببخـشند عـطا غـیر خودی را غفلت ز خودی کار محال حسنین است اندیشه مکن از غم هجران شب مرگ آندم به خدا صبح وصال حسنین است کردند شفاعت چو ز وحشی عجبی نیست احسان به گـنهکار روال حسنین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید فـقط به خـاطـر خـشنودی خـدا بخشید از ابـتـدا پـدرش فـکـر ما گـداهـا بـود که سفرۀ کرمش را به مجـتـبی بخشید غریب بود، اگرچه گـدا فراوان داشت کـریـم بود، بـدون سـر و صدا بخـشید کـریـم کار ندارد به اسم و رسم کسی غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخـشید ملامتـش نکـنید آنکه را مدیـنـه نرفت مدینه زائر خود را به کـربـلا بخـشیـد دو مـاه گـریه برای حـسین بـاعث شد که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد خـدا فـقط به حسن اینچـنین بلا بخشید گـمـان دیـگـرم ایـن است کـه دم آخـر به غـیـر قـاتـل مـادر بقـیـه را بخـشیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای چارطاق عرش خـدا خـیمۀ غمت وی کهکشان ستارهای از خاک مقدمت قـدوسیـان تراوش انـفـاس قـدسـیات فرماندگی ارض و سماء رتـبۀ کمت هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف آمد پـدید نُه فلک از فیض یک دمت لاهـوتیـان دریـده گریبان روضهات آیـد صدای فـاطـمـه از بـزم مـاتـمت صدها هزار حـاتـم طائی نـشستـهاند کاسه بدست، سائل دنیـار و درهـمت جانا حساب چشم تو از دیگران جداست زمزم کجا و قطره ای از اشک نم نمت یا سید الکـریـم سیـادت غـلام توست ارثـیـه ایست هـدیـه ز جـدِّ مکـرمت ای امـتـداد مـرتبت مـرتضی حـسن! کـرده خـدا به شـاه شهـیـدان مقـدّمت آتـش گـرفـتـه ای وسط کوچـۀ فـدک شـد فــاطـمـیــه اول مــاه مـحـرّمـت صـلـح تو شد زمیـنۀ تصویر نـیـنـوا کـرببـلاست سینه زن پـای پـرچـمت من بینوای عـشق تـوأم سیدالـغـریب دردی بریز دردل من جـان قـاسمت یک عـالـمه تـرانه بـرایت سـرودهام من از ازل خـراب نـگـاه تـو بـودهام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای پـشت گـرمـی فـقـرا از قـدیـمها آمـوزگـار مـکـتـب سـبـز کـریـمهـا در خـلوت شبانه چه انسی گرفتهاند با عطر و بوی خوب حضورت نسیمها در حُسن خُلق با پدرت مو نمیزنی پُر کـردهاند دور و برت را یتـیـمها پر میکشم همیشه غـریبانه تا بقـیع تـا مـقـصـد هـمـیـشگی یـاکـریـمهـا از سفرۀ تو نان و نمک خوردهایم ما حتی از آن به خانه یمان بردهایم ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
کریم هستی و الطاف بی حـدی داری میان مـا به کـرامت زبـانـزدی داری گداست در به در رزق خود ولی اینجا شما به سمت گدا رفت و آمدی داری حـرم اگـر چـه نـداری ولی بـدان آقـا مـیـان سـیـنـۀ عـشـاق مـرقـدی داری کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا نه بـارگـاه طـلایی نه گـنـبـدی داری رسیدهام که ببخشی مرا تو از سر لطف «اگر چه معـتـرفم نوکر بدی داری»
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
قبل از سلام کردن سائل سلام کرد این بار هم کرامت خود را تمام کرد در حیرت است واژه ایثار از حسن نان شبـش دوبـاره نـثـار غـلام کرد تا دید فاطمه که گره خورده کار من ذکر مـرا «کـریـم علیه السلام» کرد زنجـیر عـقل مانع عشقش نمی شود هرکس که پای درس حسن ثبت نام کرد رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد ابیات مِدحـتش همه بیت المقدس اند ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد از قدرتش نپرس؛ جمل را نظاره کن کاری که با سپـاه سـواره نظام کرد چشمم به احترام قدومش به سجده رفت کامم برای بوسه به دستش قیام کرد در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است از بس گدای فاطمه را احترام کرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
سـفـرۀ بـاز تـو آنـقـدر گــدا پــرور بـود روز و شب سفرهات از خیل گدا محشر بود غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت که دراین شهر فـقط خانه تو بی در بود
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
آمــدم پـشـت در خـانــۀ آقـای کــریــم میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم درِ ایـن خـانـه ز مـقـدار نـبـایـد دم زد با همه فـرق کـنـد شیـوۀ اهـدای کـریم من فـقـط آمـدهام سیـر نگـاهـش بکـنم کارمن نیست سرودن ز سجایای کریم اولـیا پـشت در خـانۀ او صف بستـنـد در خود عرش بود مرتبه و جای کریم نان این خانه به ما عزت و شوکت بخشید به جهان فخر کنند خیل گـداهای کریم ما گـدای پـسر ارشـد حـیـدر حـسنـیـم پس امید هـمۀ ماست به مـولای کـریم میرود دل به همان جا که تعلق دارد مـیرود پـشت در خـانـۀ آقـای کـریـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
از تو به یک اشاره و از ما سری بلند در سـایـه سـار دلـبـریت دلـبـری بلـنـد دستی بزن به مس که طلا میکند دُرست در بین حرفـه کاری تو زرگـری بلـند یوسف تویی؛ کریم تویی؛ مجتبی تویی تا انتهـای شـهـر صف مـشتـری بلـنـد ما از جمل؛ شجاعت تو درک کردهایم این که دلیل نیست صف لشگری بلند اصلا بهـانه بود تو را جـلـوه گـر کـند با یا حسن؛ عـلـی بُکـنـد هر دری بلند در کـشتی نجـات حسین ابن مـرتضی سکان به دست زینب و تو لنگری بلند محشر دو چشم توست؛ قیامت به پا نکن عین الیـسار تا به یـمین محـشری بلند در کربلا قـیامت تو یک قـیامت است کـوتـاه قـامـتی که کـنـد پیـکـری بلـند با ضربههای قـاسم تو میخورد زمین دشمن به گـوش تا شنـود حـیدری بلند این هم برای عرض ارادت به ساحتت لطفت مـدام و قـدمت این نـوکری بلند ما پـیــرو سـیـادت سـادات حـیــدریــم عمـرش زیاد؛ سـایۀ سر رهـبری بلند ای وای از آن غمی که تو را پیر کرده است وقتی عصا شدی که شود مـادری بلند
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا نقاب از چهرۀ زهرائیـش رد میشود لاجرم خورشید در کارش مردد میشود هرکجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است گر حسن مقصود باشد خانه مقصد میشود در شجاعت، در نجابت، در کرامت ذات او اجتماع حـیدر و زهـرا و احمد می شود کـوری چـشـمـان کـفـار حـسود یـثـربی بعد از او دنیا پُـر از نسل محمد می شود چون یداللهی که شد آئـینۀ حـق در زمین روی او ایزد نمـای “دست ایزد” می شود حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود هر که آمد دست پُر برگشت بی چون و چرا شـایدِ سـائل درِ ایـن خـانه باید می شـود “گر گـدا کـاهـل بود” آقا پی او می رود احـتــمـال نـا امـیـدی گــدا رد مـی شـود در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی بـارها ثـابت شـده آقـا بـخواهـد می شود می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی آسـتان قـدس شـاهنـشاه مـشهد مـی شـود
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر آنچه نـاشـدنی هست با حـسن بشود دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور کسی که بـارِ لبـش ذکـر”یا حَسن”بشود اسـیر حُـسن کـس دیـگـری نخواهد شد کسـی کـه دلبـرش از ابـتدا حسن بشود به دست قدرت خود چونکه قصد خلق کند مُـسلّم اسـت کـه صُنعِ خُـدا حسن بشـود هـزار سبط دگر هـم به مصطفی بدهند هـمیـشه، رابـع اهـل کـسا، حـسن بـشود عزیـز کـردۀ خـیـرُ النّـساست ، پس باید عزیـز حضرت خیـرُ الـوَرا حسن بشود به جز همان که ابا الحُجّت است، در عالم نـدیده ایم کـه جز مُـجـتبـیٰ، حسن بشود! أخُ الکـریم و إمام الـکریـم و إبـن کریم قـسم بـه ذوالکرم، آقای مـا حسـن بشود بـه سیـنـۀ احـدی دست رد نـخـواهم زد رواست صاحب ایـن ادّعـا حسن بـشود گـدای لقـمۀ نانی شدن، شـرافـت ماست شـبی که بانی این سـفره ها حسن بشود شـبی دقـیـق نـظر کرده ایـم و فهمـیدیـم حسیـن نیز پس از حذف”یا”حسن بشود میـان ایـن هـمـه دلدادۀ حسین،خـوشیـم به ایـنکه صاحب دلهای ما حسن بشود گریز هرچه که روضه ست کربلاست ولی گریـز روضۀ کـرب و بلا حـسن بشود که نـوجوان یـتیـمـی بـناسـت آخر کـار میان خون بزند دست و پا، حسـن بشود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
به نام آنکه تو را داده است نـام حسن درود احسن الارباب من؛ سـلام حسن ســلام بـر بــرکـات سـپـیـد ســایـۀ تـو که نور داده به خورشیدِ مستـدام حسن سلام بر درجـات زبـرجـدت که از او عـقیق دست سلیمان گرفـته وام؛ حسن عجیب نیست اگر خال هـاشـمیات را شبـانـه روز کـند کـعـبـه استـلام؛ حسن فـدای قـامت بـنـده نـواز تـو که نـمـاز به احـتـرام قـدت میکـنـد قـیـام؛ حـسن قبول نیست سجودی که پاش مُهر تو نیست رکوع بی تو رکوعیست نا تمام؛ حسن به خشت خشت ستون های عرش رب کریم نـوشتـه با قـلـم حُـسن، یـا امـام حـسـن شکست شیـشـۀ خـون دل شـما روزی به دست سـودۀ الـماس های شـام؛ حسن صلات ظهر، چه تشییع بی نظیری شد به لطـف بـدرقـۀ تـیـرها ز بـام حـسـن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مــاه آســمــانـیِ مــاه خــدا! حــسـن خـورشیـد، مستـمـنـد تو از ابـتـدا حـسن روز نـخـست نـقـش جـمال تو را کشید نــقــاش حُـسـن بـا قــلـم ابـتــدا حـســن از شـرم آفـــتــاب رُخـت خـفـت آفـتاب در پشــت کـوههـا و پــس ابـرهـا حسن ترسم از این که عقل،خدا خوانَدَت به جهل از بس که دیده در تو جمال خـدا حسن از کـــائــنــات آمــیــــن شــود بــلــنــد دســت تو تا بـلـند شــود بـر دعا حـسن افکنـده گل صحیفۀ حُسنت چـو باغ گل از بوسـههای پـشت هـم مصـطفا حسن روح نــبی، روان علـی، قـلـب فاطــمه گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسـن از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است دردی کـه با دعای تو گردد دوا حسـن باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن جـسم مــسیـح نـه کـه روان مـسیـح هم میگیرد از تبـسم گرمـت شــفا، حــسن گر قاسمت به عرصۀ محـشر قـدم نهـد بهــر نـجـات خــلـق کـنـد اکـتـفا حـسن گویی که از لب توعسل خورده مصطفی از بس که داده بوسه دهان تو را حسن یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن وقتی که جای دست خدامیشوی سوار حیف است پا نهی به سرچشم ما حسن باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حـق بـرای تو گـویـد ثــنا حسن بایــد نـبـی زیـارت حُـسـن تـو را کـنـد در لالهزار وحی به صبح ومـسا حسن زوّار توسـت جان و رواقـت بهشت دل بــالله بُـوَد مــدیـنـۀ تـــو قـلـبـهـا حــسن گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟ ای گوشهای زخاک توعرش علا حسن روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟ جایی که نیسـت خاک تو باشد کجا؟حسن صـلـح تـو کـرد روز مـعـاویّـه را سیاه صــبـر تــو داد دیـن خـدا را بـقـا حسن از بــامـــداد اول خلــقـت تـو بـــودهای بنـیانـگـذار نهـضت کـرب و بـلا حسن آل نبـــی تـمام کریـمـــنـد و تــو شــدی مشهور در کرامت و لطف و عطاحسن خلـقـنـد میهمان و تویی مـیـزبان خـلـق ملـک وجــود آمــده مهـمـان سرا حسن عـمـری اگـر که بـنـد ز بنـدم جـدا کنند حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن وهابــیـان به زائـر تــو راه بــسـتـهانـد سد مــیکـشنـد دور مـزار تو، یا حسن بیـچـارههـای کــور دل پـست، غـافـلـنـد دارالـزیـارۀ تــو بُـــوَد قـلـب مـا حـسن دشمن چودیدخُلق خوشت رابه خنده گفت: غیرازتوکیست صاحب خُلق خدا؟حسن سوگند میخورم به خدا نیـسـت ناامـیـد هر کس که آورد به تو روی رجا حسن دست بریـدۀ پـسـر کـوچکـت بـس است در حـشـر بر نجـات همه ماسوا، حسن هرگوشه روزحـشردراز است سوی تو دست هزار «میثم»بی دست و پا حسن
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست در این محیط بویِ خوشِ نان همیشگی ست آنـهـا گـدایـشـان غـم فــردا نـمی خـورد اینجا بنای سفـرۀ احـسان همیشگی ست دست کـریـم خـستـۀ بـخـشـش نمی شود هر چند التـمـاس گـدایان همیشگی ست آقـایـی و کـمـال حـسـن جـان فـاطـمــه مـانـنـد آیـه آیـۀ قـرآن هـمـیـشـگـی ست از عرش و فرش بر در او صف کشیده اند یعنی که رفت و آمد مهمان همیشگی ست در خـشـکـسال زنـدگـی و قحـطی امید در خانه اش تـرنّم بـاران همیشگی ست لبـخـنـد او خلاصۀ هر مهـربـانی است رو بـه گـدا تـبـسّم ایـشان همیشگی ست
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـایـد که غـزل هـم ثـمـری داشتـه باشد بـر حـال خـرابــم اثــری داشـتـه بـاشـد با شعر فقط عرض ادب می کند این دل بـد نـیـست گـدا هـم هـنـری داشته باشد ای کـاش کـه آقـای کـریـمـان دو عـالـم بر نـوکـر خود هـم نـظـری داشته باشد هر آنکه مشرف به بقیع می شود امشب از غـربت او چـشـم تـری داشتـه بـاشد حـتـی نـگـذارند که بـر قـبـر غـریـبـش صحـن و حـرم مخـتـصری داشته باشد
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
مست ازغم توأم غم تو فرق می کند مــحو تــوأم کـه عالم تو فرق می کند بایک نگاه می کشی وزنده می کنی مـــثل مسیح، نه، دم تو فرق می کند یک دم نگاه کن که مرازیروروکنی بایــد عوض شد آدم تو فرق می کند تنها کمی به من نظر لطف می کنی؟ آقــای مــهربان! کم تو فرق می کند زخمی است دردلم که علاجی نداشته است جزمرحمت که مرهم توفرق می کند صلح توروضه است حماسه است غربت است ماهی تــو و محــرم تو فرق می کند بایــد خــیال کــــرد تجسم نمود؛ نه؟ نه؛ گنبــد تو و حـرم تو فرق می کند لخــتی بــخند قـافیه ام رابـه هم بریز آقــای مــن! تبـسم تــو فرق می کند
: امتیاز
|